سفارش تبلیغ
صبا ویژن
وفا با بیوفایان ، بیوفایى است با خدا ، و بیوفایى با بیوفا وفا بود نزد خدا . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :3
بازدید دیروز :0
کل بازدید :18038
تعداد کل یاداشته ها : 14
103/2/18
5:49 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
علی احمدی[2]
به نام خدا طلبه‌ام، سال 1372 وارد حوزه علمیه قم شدم. از سال 1382 کارهای پژوهشی انجام می دهم. نگارش بیش از چهار کتاب و بیست مقاله حاصل این سالهاست. اکنون در موسسه آموزش عالی امام رضا علیه السلام قم مشغول تحصیل در رشته تاریخ اهل بیت علیهم السلام سطح سه می باشم.

خبر مایه

با سلام و تبریک میلاد رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم و دهه فجر

انسانهای منصف از هر مرام و آیینی دوست داشتنی هستند. برخی دانشمندان اروپایی با وجود آن که دین اسلام را برای خود برنگزیده‌اند اما منصفانه درباره پیامبر اسلام سخن گفته‌اند. یکی از آنان، گوستاولوبون است. او در وصف رسول  گرامی اسلام چنین گفته است:

 

محمد از اعقاب خاندانی شریف و برجسته بود. هرچه به چهل سالگی نزدیک می شد بیشتر مجذوب معنویت می گردید. تنها به غاری در کوه حرا می رفت و چندین روز و شب را با روزه، نماز و تفکر سپری می کرد. یکی از شب های سال 610 میلادی که در آن غار به سر می برد آن حادثة عظیم که محور همة تاریخ اسلام است برای او رخ داد. از آن پس وحی بارها تکرار شد.

پیامبر در مدینه یک حکومت اسلامی تشکیل داد و بخش مهمی از وقت خود را صرف امور اخلاقی، اجتماعی و مناسبات سیاسی و امور نظامی کرد زیرا کار دین و دنیا را از هم جدا نمی دانست. با آن که پیامبر به تمامی امور رسیدگی می نمود از فرط فروتنی محبوب همگان بود. بارها او را می دیدند که پاپوش خود را می دوخت یا لباس خویش را وصله می زد یا از بازار خوراکی می خرید. با محرومان گشاده رو و در برابر گردن کشان با مهابت برخورد می کرد. با وجود سادگی و زهد و قناعت به وضع ظاهر خویش توجه داشت اگرچه تجملات و رفاه زدگی را برنمی تافت.

اگر بزرگی را به میزان اثر مرد بزرگ در مردمان بسنجیم باید بگوییم محمد[صلی الله علیه وآله] از بزرگ ترین مشاهیر تاریخ است. وی درصدد بود قومی را که در توحّش بودند به سوی معنویت سوق دهد که موفق شد و از این لحاظ بر تمام مصلحان دیگر رجحان داشت.

 

ویل دورانت، تاریخ تمدن، بخش اول از عصر ایمان، فصل هشتم.


90/11/21::: 10:54 ع
نظر()
  
  

به یاد امام صبور، امام حسن علیه السلام

گزارشی تاریخی در مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 19 نقل شده است که خواندن آن خالی از لطف نیست.

یک نفر از اهل شام وارد مدینه شد، حضرت مجتبى (ع) را دید که بر مرکبى سوار است و چون تحت تأثیر تلقینات شوم بنى امیه قرار گرفته بود، شروع به ناسزا گفتن کرد، او تند تند اسائه ادب مى ‏کرد، امام(ع) هم چیزى نمى ‏گفت. تا وقتى که مرد شامى آرام شد.
حضرت مجتبى که درد او را مى ‏دانست بر او سلام کرد و خندید و فرمود: یا شیخ گمان مى کنم غریب هستى، شاید امر بر تو مشتبه شده است اگر بخواهى گذشت کنیم از تو گذشت مى‏ کنیم، اگر از ما چیزى بخواهى بتو مى ‏دهیم، اگر راهنمائى بخواهى راهنمائیت مى ‏کنیم، اگر از ما مرکبى بخواهى براى تو مرکب مى ‏دهیم، اگر گرسنه باشى، سیرت مى ‏گردانیم اگر عریان باشى لباست مى دهیم، اگر محتاج باشى بى ‏نیازت مى ‏کنیم، و اگر حاجتى داشته باشى آنرا بر مى ‏آوریم و تا در مدینه هستى اگر در خانه ما میهمان باشى براى تو بهتر خواهد بود، چون منزل ما وسیع و امکانات ما بسیار و موقعیت ما گسترده است .
مرد شامى از شنیدن این سخنان به گریه افتاد، سپس گفت: گواهى مى ‏دهم که تو خلیفه خدا در روى زمین هستى، خدا داناتر است که رسالت خود را در کجا قرار بدهد، تو و پدرت مبغوضترین خلق در نزد من بودید ولى فعلاً محبوبترین خلق خدا در نزد من هستید:
سپس آن مرد وسائل خویش به خانه آن حضرت آورد و تا در مدینه بود میهمان آن حضرت بود و بر محبت اهل بیت (ع) معتقد شد.