به یاد امام صبور، امام حسن علیه السلام
گزارشی تاریخی در مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 19 نقل شده است که خواندن آن خالی از لطف نیست.
یک نفر از اهل شام وارد مدینه شد، حضرت مجتبى (ع) را دید که بر مرکبى سوار است و چون تحت تأثیر تلقینات شوم بنى امیه قرار گرفته بود، شروع به ناسزا گفتن کرد، او تند تند اسائه ادب مى کرد، امام(ع) هم چیزى نمى گفت. تا وقتى که مرد شامى آرام شد.
حضرت مجتبى که درد او را مى دانست بر او سلام کرد و خندید و فرمود: یا شیخ گمان مى کنم غریب هستى، شاید امر بر تو مشتبه شده است اگر بخواهى گذشت کنیم از تو گذشت مى کنیم، اگر از ما چیزى بخواهى بتو مى دهیم، اگر راهنمائى بخواهى راهنمائیت مى کنیم، اگر از ما مرکبى بخواهى براى تو مرکب مى دهیم، اگر گرسنه باشى، سیرت مى گردانیم اگر عریان باشى لباست مى دهیم، اگر محتاج باشى بى نیازت مى کنیم، و اگر حاجتى داشته باشى آنرا بر مى آوریم و تا در مدینه هستى اگر در خانه ما میهمان باشى براى تو بهتر خواهد بود، چون منزل ما وسیع و امکانات ما بسیار و موقعیت ما گسترده است .
مرد شامى از شنیدن این سخنان به گریه افتاد، سپس گفت: گواهى مى دهم که تو خلیفه خدا در روى زمین هستى، خدا داناتر است که رسالت خود را در کجا قرار بدهد، تو و پدرت مبغوضترین خلق در نزد من بودید ولى فعلاً محبوبترین خلق خدا در نزد من هستید:
سپس آن مرد وسائل خویش به خانه آن حضرت آورد و تا در مدینه بود میهمان آن حضرت بود و بر محبت اهل بیت (ع) معتقد شد.