با سلام خدمت همه دوستان عزیز
حتما داستان جدایی نادر از سیمین و معروفیت او در جهان را شنیده اید! آقای فرهادی چگونه به این جایزه بزرگ! دست یافت؟ و به چه قیمتی؟ من فقط یک سوال می پرسم: اگر آقای فرهادی فیلمی با رویکردی مثبت از فضای ایران می ساخت، آیا به اسکار می رسید؟ آیا تمام جایزه، فقط به خاطر هنرمندی هنرمندان و شخص ایشان است؟ چگونه می شود که فیلم ایشان در کنار یک فیلم اسرائیلی به مرحله نهایی می رسد؟ و در پایان پیام آقای فرهادی به همه جهانیان که از ایران، با کشوری بافرهنگ و تمدن بزرگ یاد کرده بود. آیا می شود از ایشان پرسید: اگر ایران بافرهنگ و تمدن است، چرا سیمین حاضر می شود از ایران باتمدن و بافرهنگ خارج شود و در فیلم این گونه القا می کند که در ایران نمی تواند فرزندش را به نحو صحیح و دلخواه تربیت کند؟؟؟؟؟ و ده ها سوال دیگر.
و اما وقتی در خبرها شنیدم که او (فرهادی) برای گرفتن جایزه، لبهای آن خانم را شکار کرده، متاسف شدم. متاسف از انسانی که خود را از قافله فرهنگ و تمدن ایران می داند اما به کمترین آداب ایرانی ایرانیان پایبند نیست.
با سلام و تبریک میلاد رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم و دهه فجر
انسانهای منصف از هر مرام و آیینی دوست داشتنی هستند. برخی دانشمندان اروپایی با وجود آن که دین اسلام را برای خود برنگزیدهاند اما منصفانه درباره پیامبر اسلام سخن گفتهاند. یکی از آنان، گوستاولوبون است. او در وصف رسول گرامی اسلام چنین گفته است:
محمد از اعقاب خاندانی شریف و برجسته بود. هرچه به چهل سالگی نزدیک می شد بیشتر مجذوب معنویت می گردید. تنها به غاری در کوه حرا می رفت و چندین روز و شب را با روزه، نماز و تفکر سپری می کرد. یکی از شب های سال 610 میلادی که در آن غار به سر می برد آن حادثة عظیم که محور همة تاریخ اسلام است برای او رخ داد. از آن پس وحی بارها تکرار شد.
پیامبر در مدینه یک حکومت اسلامی تشکیل داد و بخش مهمی از وقت خود را صرف امور اخلاقی، اجتماعی و مناسبات سیاسی و امور نظامی کرد زیرا کار دین و دنیا را از هم جدا نمی دانست. با آن که پیامبر به تمامی امور رسیدگی می نمود از فرط فروتنی محبوب همگان بود. بارها او را می دیدند که پاپوش خود را می دوخت یا لباس خویش را وصله می زد یا از بازار خوراکی می خرید. با محرومان گشاده رو و در برابر گردن کشان با مهابت برخورد می کرد. با وجود سادگی و زهد و قناعت به وضع ظاهر خویش توجه داشت اگرچه تجملات و رفاه زدگی را برنمی تافت.
اگر بزرگی را به میزان اثر مرد بزرگ در مردمان بسنجیم باید بگوییم محمد[صلی الله علیه وآله] از بزرگ ترین مشاهیر تاریخ است. وی درصدد بود قومی را که در توحّش بودند به سوی معنویت سوق دهد که موفق شد و از این لحاظ بر تمام مصلحان دیگر رجحان داشت.
ویل دورانت، تاریخ تمدن، بخش اول از عصر ایمان، فصل هشتم.
به یاد امام صبور، امام حسن علیه السلام
گزارشی تاریخی در مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 19 نقل شده است که خواندن آن خالی از لطف نیست.
یک نفر از اهل شام وارد مدینه شد، حضرت مجتبى (ع) را دید که بر مرکبى سوار است و چون تحت تأثیر تلقینات شوم بنى امیه قرار گرفته بود، شروع به ناسزا گفتن کرد، او تند تند اسائه ادب مى کرد، امام(ع) هم چیزى نمى گفت. تا وقتى که مرد شامى آرام شد.
حضرت مجتبى که درد او را مى دانست بر او سلام کرد و خندید و فرمود: یا شیخ گمان مى کنم غریب هستى، شاید امر بر تو مشتبه شده است اگر بخواهى گذشت کنیم از تو گذشت مى کنیم، اگر از ما چیزى بخواهى بتو مى دهیم، اگر راهنمائى بخواهى راهنمائیت مى کنیم، اگر از ما مرکبى بخواهى براى تو مرکب مى دهیم، اگر گرسنه باشى، سیرت مى گردانیم اگر عریان باشى لباست مى دهیم، اگر محتاج باشى بى نیازت مى کنیم، و اگر حاجتى داشته باشى آنرا بر مى آوریم و تا در مدینه هستى اگر در خانه ما میهمان باشى براى تو بهتر خواهد بود، چون منزل ما وسیع و امکانات ما بسیار و موقعیت ما گسترده است .
مرد شامى از شنیدن این سخنان به گریه افتاد، سپس گفت: گواهى مى دهم که تو خلیفه خدا در روى زمین هستى، خدا داناتر است که رسالت خود را در کجا قرار بدهد، تو و پدرت مبغوضترین خلق در نزد من بودید ولى فعلاً محبوبترین خلق خدا در نزد من هستید:
سپس آن مرد وسائل خویش به خانه آن حضرت آورد و تا در مدینه بود میهمان آن حضرت بود و بر محبت اهل بیت (ع) معتقد شد.
عده اى گرد امام على (علیه السلام ) جمع شدند و گفتند: مردم به دنیا و ظواهر آن دل بسته اند. معاویه نیز از این فرصت استفاده کرده و با هدایا و پول هاى فراوان آنها را به سوى خویش مى خواند. بهتر است شما هم از اموال عمومى به آنها ببخشید تا به تو گرایش پیدا کنند، امام فرمود:
أَ تَأْمُرُونى أَنْ أَطْلُبَ النَّصْرَ بِالْجَوْرِ فِیمَنْ وُلیتُ عَلَیْهِ وَ اللَّهِ لاَ أَطُورُ بِهِ مَا سَمَرَ سَمِیرٌ وَ مَا أَمَّ نَجْمٌ فِى السَّمَاءِ نَجْماً
لَوْ کَانَ الْمَالُ لِى لَسَوَّیْتُ بَیْنَهُمْ فَکَیْفَ وَ إِنَّمَا الْمَالُ مَالُ اللَّهِ أَلاَ وَ إِنَّ إِعْطَاءَ الْمَالِ فِى غَیْرِ حَقهِ تَبْذِیرٌ وَ إِسْرَافٌ وَ هُوَ یَرْفَعُ صَاحِبَهُ فِى الدُّنْیَا وَ یَضَعُهُ فِى الاْخِرَةِ
وَ یُکْرِمُهُ فِى النَّاسِ وَ یُهِینُهُ عِنْدَ اللَّهِ وَ لَمْ یَضَعِ امْرُؤٌ مَالَهُ فِى غَیْرِ حَقهِ وَ لاَ عِنْدَ غَیْرِ أَهْلِهِ إِلا حَرَمَهُ اللَّهُ شُکْرَهُمْ وَ کَانَ لِغَیْرِهِ وُدُّهُمْ
فَإِنْ زَلَّتْ بِهِ النَّعْلُ یَوْماً فَاحْتَاجَ إِلَى مَعُونَتِهِمْ فَشَرُّ خَلِیلٍ وَ أَلاَْمُ خَدِینٍ (نهج البلاغه خطبه 126)
( آیا به من دستور مى دهید براى پیروزى خود، از جور و ستم درباره امت اسلامى که بر آنها ولایت دارم ، استفاده کنم ؟ به خدا سوگند، تا عمر دارم و شب و روز بر قرار است و ستارگان از پى هم طلوع و غروب مى کنند، هرگز چنین کارى نخواهم کرد! اگر این اموال از خودم بود، به گونه اى مساوى در میان مردم تقسیم مى کردم تا چه رسد که جزو اموال خداست ! آگاه باشید! بخشیدن مال به آنها که استحقاق ندارند، زیاده روى و اسراف است . ممکن است در دنیا مقام بخشنده آن را بالا برد، اما در آخرت پست خواهد کرد. در میان مردم ممکن است گرامى اش بدارند، اما در پیشگاه خدا خوار و ذلیل است . کسى مال اش را در راهى که خدا اجازه نفرمود مصرف نکرد و به غیر اهل آن نپرداخت جز آنکه خدا او را از سپاس آنان محروم فرمود و دوستى آنها را متوجه دیگرى ساخت . پس اگر روزى بلغزد و محتاج کمک آنان گردد بدترین رفیق و سرزنش کننده ترین دوست خواهند بود.)
اولین دیدار رئیس جمهور و کابینه اش در سال 84 با رهبر معظم انقلاب و بیانات ایشان در جمع هیات دولت حاوی نکات مهمی بود که بازخوانی آن برای این روزها قابل تامل است.
رهبر انقلاب در بخشی از این دیدار با بیان اینکه "استقامت کردن اساس کار است"، عنوان کردند: یک وزنهى سنگین را آدم ضعیفى مثل بنده هم ممکن است بردارد و یک لحظه سرِ دست بلند کند؛ لیکن نمىتواند نگه دارد؛ آن را مىاندازد. قوى و کنندهى کار، کسى است که بتواند این وزنهى سنگین را ظرف مدت لازم سرِ دستش نگه دارد.
خیلى از ماها نیتهایمان خوب است و با نیتِ خوب وارد مىشویم؛ اما نمىتوانیم این نیت را نگه داریم؛ این نیت در اثناى راه به موانعى برخورد مىکند؛ سایش پیدا مىکند؛ کمرنگ و ضعیف مىشود و احیاناً یک جاذبهى قوىِ معارضى دل را - که جایگاه نیت، دل است - به سوى خودش جذب مىکند؛ یک وقت نگاه مىکنید، مىبینید اصلاً نیت رفت؛ نیت یک چیز دیگر شده؛ آن وقت راه انسان عوض مىشود.
اگر مىبینید بعضىها «ربّنا اللَّه» را گفتند، اما امروز به جاى کعبه رو به بتکده دارند؛ شعارِ خوب را دادند، اما امروز 180 درجه در جهت عکس آن شعار حرکت مىکنند، عاملش این است؛ نتوانستند نگه دارند. چرا نتوانستند؟ چون در اثناى راه، جاذبهها پیدا مىشود.
لابد شنیدهاید که کسى نیت کرد چهل روز ریاضت بکشد؛ اما روز دوم، روز پنجم، روز بیستم ناگهان عوامل شیطانى شروع به دخالت کردند؛ زنى با این چهره وارد شد، غذایى با آن شکل جلویش گذاشته شد؛ پولى به آن صورت به او عرضه شد؛ لذا نتوانست خودش را نگه دارد؛ بنابراین تسلیم شد و زحمات آن بیست روز و سى روزى هم که قبلاً کشیده بود، باطل شد. اینها ممکن است واقعیت داشته باشد؛ اما اگر واقعیت هم نداشته باشد، مفهوم نمادین آن براى ما درسآموز است.